جدول جو
جدول جو

معنی محو گردیدن - جستجوی لغت در جدول جو

محو گردیدن(شِ کَ جُ تَ)
محو شدن. محو گشتن. زایل شدن. برطرف شدن. سترده شدن، نیست و نابود شدن: تا صفات سیئه محو گردد. (مجالس سعدی ص 18)
لغت نامه دهخدا
محو گردیدن
ستردیدن نابود گشتن
تصویری از محو گردیدن
تصویر محو گردیدن
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از محو گردانیدن
تصویر محو گردانیدن
ستردن، نابود ساختن، محو کردن
فرهنگ فارسی عمید
(شَ کَ دَ)
روا گشتن. روا گردیدن. جایز شدن، گوارا شدن. مسوغ گشتن: مرا به کشتن دمنه شادی مسوغ نگردد. (کلیله و دمنه چ مینوی ص 155)
لغت نامه دهخدا
(شَ کَ دَ)
محیط گشتن. محیط شدن
لغت نامه دهخدا
(شَ رَفْ شُ دَ)
محو گردانیدن. محو کردن: ومجموع بدعتهای سیئه و سنن جائره باطل و محو گردانید. (تاریخ قم ص 5) ، نیست و نابود کردن
لغت نامه دهخدا
(شِ / شَ زَ دَ)
مست شدن. مست گشتن. انتشاء. استنشاء. تنشی. خذم. نشوه. (از منتهی الارب). رجوع به مست گشتن شود.
، معجب و متکبر و مغرور شدن.
و رجوع به مست و مست گشتن و مست شدن شود
لغت نامه دهخدا
(گَ دی دَ)
موم شدن، نرم شدن:
نگردد موم هرگز هیچ آهن
نگردد دوست هرگز هیچ دشمن.
(ویس و رامین).
چو لقمان دید کاندر دست داود
همی آهن به معجز موم گردد.
سعدی (گلستان)
لغت نامه دهخدا
تصویری از متحد گردیدن
تصویر متحد گردیدن
آیوژیدن یگانستن همنیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از محو گرداندن
تصویر محو گرداندن
ستردن نابود کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از محیط گردیدن
تصویر محیط گردیدن
بنگرید به محیط شدن
فرهنگ لغت هوشیار
گوارا گشتن، روا گشتن گوارا شدن: گفت: دشوار است بر من اظهار سر کسی که برمن اعتماد کرده باشد و مرا بکشتن دمنه شادی مسوغ نگردد، جایزشدن روا گردیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مصون گردیدن
تصویر مصون گردیدن
محفوظ شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مفوض گردیدن
تصویر مفوض گردیدن
وا گذار گردیدن
فرهنگ لغت هوشیار